ثقیف (مفرداتنهجالبلاغه)ثَقَف (به فتح ثاء و قاف) یا ثَقیف یکی از مفردات نهج البلاغه، نام قبیلهای است که حجاج بن یوسف جنایتکار معروف، از این قبیله است که حضرت علی (علیهالسلام) ضمن ملامت و سرزنش کوفیان در ترک مبارزه و جنگ، از تسلط او بر آنان، سخن به میان آورده است. ۱ - مفهومشناسیثَقَف (به فتح ثاء و قاف) یا ثَقیف، نام قبیلهای است که حجاج بن یوسف جنایتکار معروف آن است. ۲ - کاربردهاامام (صلواتاللهعلیه) که از دست کوفیان و آماده نبودنشان برای جهاد به تنگ آمده بود، روزی پس از ملامت و عتاب آنان، اشاره به آمدن و مسلط شدن حجاج بر آنان، به آنها چنین فرمود: «اما و الله لیسلطّنّ علیکم غلام ثقیف الذیّال المّیال، یاکل خضرتکم و یذیب شحمتکم ایه اباوذحة؛ یعنی بدانید به خدا قسم حتما و قطعا غلام ثقیف (حجاج) متکبر خودبین و ستمگر ظلم پیشه بر شما مسلط خواهد گردید، تا جایی که اموال شما را بخورد و پیهایتان را ذوب نماید هر چه میخواهی بکنای پدر خنفساء (سوسک). » منظور از غلام ثقیف، حجاج بن یوسف سفاک معروف است که از جانب عبد الملک مروان حاکم کوفه بود که جنایتها، قتل و غارت او فوق تصور است. ۲.۱ - بیان مفرداتواژه «ذیّال» به معنای متکبر است. واژه «میّال» به معنای بسیار منحرف شونده از حق و عدالت است، که مراد از ذوب پیه: از بین بردن قدرت و توانایی آنها است. امّا در رابطه با معنای «ایه اباوذحه» لفظ «ایه» به معنی زیاد کن، هر چه میخواهی بکن است. واژه «وذح» نیز به معنای سرگین و پشکل گوسفند است که خشک شده و از موهای دمش آویزان است. واژه «خنفساء» به معنای سوسک معروف که سبب مرگ حجاج شد؛ و به پشکل تشبیه شده است. ۲.۲ - دیدگاه ابن ابی الحدیدابن ابی الحدید چند وجه برای این موضوع نقل کرده است، که به یکی از آنها اشاره میشود: حجاج روزی در مصلای (محل نماز خواندن) خود سوسکی (خنفساء) مشاهده نمود و آنرا کنار زد. سوسک برگشت، حجاج دوباره او را به کناریانداخت، سوسک مجدداً بازگشت و سبب برآشفته شدن حجاج شد که در این مرتبه او، آنرا به دست گرفت و کنارانداخت. سوسک دست او را گزید و دست حجاج از آن، متورم شده و علاجی برای آن پیدا نشد. مدتها از زخم آن گزش، در تب و تاب و سوز و گداز بود که بواسطهی همان زخم هلاک گردید. خداوند او را با ضعیفترین مخلوق از بین برد، چنانکه نمرود را با پشهای هلاک کرد. ۲.۳ - دیدگاه نگارندهظاهر آن است که حجاج در اثر مرض «آکله» هلاک شده باشد. بنابر صحت نقل فوق، شاید با هر دو عارضه هلاک شده باشد؛ ضمن آنکه ابن ابی الحدید در این خصوص آورده است: «به نظر میرسد امام این کلمه را در رابطه با تحقیر حجاج فرموده است. امّا از سخن سید رضی، معلوم میشود که این سخن در رابطه با واقعهای است؛ چنانکه در این خصوص فرموده است: «و له (الحجاج) مع الوذحه حدیث لیس هنا موضع ذکره.» ۳ - تعداد کاربرداین واژه یکبار در «نهج البلاغه» آمده است. ۴ - پانویس
۵ - منبعقرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «ثقف»، ص۱۸۶-۱۸۷. ردههای این صفحه : مفردات نهج البلاغه | واژه شناسی واژگان نهج البلاغه
|